شاهین فیضی

شاهین فیضی

وبلاگ شخصی شاهین فیضی
شاهین فیضی

شاهین فیضی

وبلاگ شخصی شاهین فیضی

ای خاک تشنه

چند سال پیش یه همکار داشتم  که الانم یکی از دوستای خوبه منه

یه روز که عجیب تو حال خودش بود و من تمام حواسم به اون بود

دیدم قلمی به دست گرفته و همین طوری مدام داره ورقی رو پر از نوشته میکنه

بعد که ازش خواستم چیزی رو که توی ورق پیاده کرده رو برای من بخونه

فهمیدم نوشته ای رو خلق کرده که یه آن آرزو کردم  ای کاش برای من بود

دست نوشته یا بهتره بگم دلنوشته ای که هنوزم وقتی میخونمش احساس یا قدرت ماورایی شو بهتر درک میکنم

پس یه تشکر به نویسنده ش بدهکارم

مرسی مهندس نجفی که این احساسات مشترک رو به خوبی آفریدی...

ای خاک تشنه

ای خاک غریب در نگار

آن زمان که در غروبی غم انگیز 

بر بلندای قله های سر به آسمان کشیده ات

به سرزمین آباواجدادی ام می نگرم

در پست ترین نقاط بلندی ها و سرافرازی ها

و در اوج ترین قله هایت تواضع ها و فروتنی ها می بینم

تا این آخرین نگاهی باشد به آنچه که تو را وطن می نامم

ای سرزمین عزت قرن ها

تو را می ستایم که مهد بزرگترین  های بشر بودی  و زادگاه

مردان و زنانی بودی که افتخار دنیا در طول زمانها بود

ابن سینا را نمیگویم که بزرگی اش آوازه ی قرن هاست

رازی و فارابی و سعدی و فردوسی و هزاران کس از این تبار را نمیگویم

که هر کدام دریایی از معرفت و دانش و انسان دوستی بوده اند

کودک سیزده ساله ای را میگویم که فهمیده بود چه چیزی را باید بفهمد

و بدون هیچگونه ادعایی تنها داشته ی خود را که جانش بود

در طبقه اخلاص به ذره ذره خاک پر گهرت گذاشت و

دیگر به این فکر نمیکرد

چند تا بهار زیبا میتواند بعد از آن تجربه کند

اما...