شاهین فیضی

شاهین فیضی

وبلاگ شخصی شاهین فیضی
شاهین فیضی

شاهین فیضی

وبلاگ شخصی شاهین فیضی

عالم

نام شعر: عالم


ای پسر آتش افروزی مکن ، دودمانت را به باد خواهی داد

بر در میخانه ها ، ناله سر خواهی داد

ای پسر حاکم علم باش ، که عالم باشی

خود به فرمان خودت ، ناشر دنیا باشی

ای پسر عاقلی کن ، تا که گویند عاقل است

این تعقل را بسی ، که سایبان مغرب است

چه بسا دنیا که لطفش خود ، حزیمت کردن است

خود به دنبال جهان رو که ، خودش هم عالم است


آتش

نام شعر: آتش


اگر دانی گناهی در جهان است

همان کردی که درد بی صدا است

اگر فردا بیاید از کنارم

همان کردم که در دیروز بمانم

اگر آتش در این دنیا نهادم

که فردایی بسازم از جهانم

اگر رسوا ترین رسوای عشقم

مثالم کن که گویند آفرینم

چنین گفتم چنین کردم چنین شد

چنین آتش در این آتش زمینم



نمیدانم

نام شعر: نمیدانم


گویا که در این خلوت شب

آتشکده ی میخانه خراب است امشب

گویا که در این وادی غم

خانه خرابان به حرامند امشب

دانی که اگر خانه ی عشق ویرانه بود:

به کجا باید رفت؟

غم دل را به کجا باید برد؟

به چه کس باید گفت؟

من نمیدانم که از این دل چه باید بکنم

تو که خود محرم اسرار جهانی بیا راه نشانم بده ای نور صرات


محرم

نام شعر: محرم


زندگی مشقی ست ، که بر ما حکم صادر کرده است

عاقبت درسی ست که باید تا ابد خوانا شود

چرخه ای دارد که دنیا از ز فرشش تا به عرش

می کشاند بر زمین بازنده ای را از به عرشش تا به فرش

پس بیا رسمش بدانیم و مدارایی کنیم

هر چه خوب کردیم نگه داریم و دارایی کنیم

چه بسا دنیا که خود ، لطفش حزیمت کردن است

من بگویم، پس بدان، دنیا چگونه محرم است




صفت

نام شعر: صفت

گویند که آدم اشرف است ، بر هر چه هست

پس چرا نیست در صفاتش هر چه بود و هر چه هست

در میان آدمیان هیچ ندیدم بندگی

هر که کرد تعظیم میخواهد قبالش زندگی

خوش صفت ، سگ بود از هر بنده ای ، یاغی نشو

این که گفتم یک حقیقت بود ، پس قاطی نشو

سگ که دارد خلقوخوی جنگلی کرده وفا

ما که داریم خلقوخوی آدمی کردیم جفا